پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم.... با تو رازی دارم !.. اندکی پیشتر اَی .. اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!. ... زیر چشمی به خدا می نگریست !.. محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!.. یاد من باش ... که بس تنهایم !!. بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !! به خدا گفت : من به اندازه ی .... من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ... به اندازه عرش ..نه ....نه من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !! اَدم ،.. کوله اش را بر داشت خسته و سخت قدم بر می داشت !... راهی ظلمت پر شور زمین .. زیر لبهای خدا باز شنید ،... نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ... نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !... که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 191682
کل یادداشتها ها : 304
وقتی شماره ناشناسی زنگـ میزنه و مزاحم میشه،عکس العملت چیه..؟؟
1)بهش زنگ میزنم..
2)پیـام میدم،"شما"؟
3)گوشیمو خاموش میکنم..
4)شمارشو میذارم تو بلکـ لیستم..
5)کاری بهش ندارم تا دوباره زنگ بزنه...
چه فرقی می کند..
آن سوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرف تر...؟
پای عشــــق که در میان باشد،
دلتنگی دمار آدم را در می آورد
ای متـــرسکـ!
دستهایت را اینقدر باز مکن..
کــسی نیست که تو را در آغوش بگیرد..
تاوان ایستادگـــی،همیشه تـــنهاییست...
هی فلـــآن..؟
زندگی شاید همین باشد
یکـ فریب ساده و کوچکـ
آن هم از دست کسی که تو،دنیا را جز با او
وجز برای او نمی خواهی...
فرقی نمی کند!بگویم و بدانی...
یا..
نگویم و بدانی...
فاصله دورت نمی کند...
در خوبترین جای جهان جا داری..!
جایی که دست هیچکسی به تو نمی رسد...
"""دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمـ"""
مخاطب خاص من
هرچه دلم را خالی می کنم،بازهم پر می شود از تو..
چه بـــ رکتی دارد دوست داشتنتــــ...!!
همه محبتت را به پای دوستت بریز ولی همه اسرارت را در اختیار او نگذار. حضرت علی (ع)
جملات زیبا درباره دوست
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید. کوروش بزرگ
جملات زیبا درباره دوست
ابلهترین دوستان ما، خطرناکترین دشمنان هم هستند. سقراط
جملات زیبا درباره دوست
پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب میکند. امیل فاگو
کاش زندگی ...
زندگی کاغذی بود ....
تا می زدیم ...
آنگونه که می خواستیم ...
همچون ساعت شنی شده ام ...
که نفس های آخرش را می زند ...
و التماس می کند ...
یکی پیدا شود و برش گرداند ...
من هم ....!!!
نه ... !!!
لطفا برم نگردانید ....
بگذارید تمام شوم ...
قلبم یکی در میان می زند ...
زود نیست ... ؟؟؟
دست هر پیرزنی را گرفتم ...
گفته ....
پیر شی مادر ...
خدایا نکند در جوانی پیر شدم ...
خدایا روزه ی غصه هم داری ....
به خودت قسم سیر شده ام ...
غصه ی خونم عجیب بالا رفته ...
خودم قبول دارم
کهنه شده ام ...
آنقدر کهنه ...
که می شود ...
روی گرد و خاک تنم ...
یادگاری نوشت ...
بنویس ...
و ...
برو ...
لعنت به این روزها !!!
این روزها که اسم دارند
شماره دارند
تعطیلی دارند
هفته و ماه و سال دارند ...
اما افسوس که روح ندارند ...
روزی که بدون تو شروع شه ...
به شب شدنش نمی ارزه ...