پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم.... با تو رازی دارم !.. اندکی پیشتر اَی .. اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!. ... زیر چشمی به خدا می نگریست !.. محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!.. یاد من باش ... که بس تنهایم !!. بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !! به خدا گفت : من به اندازه ی .... من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ... به اندازه عرش ..نه ....نه من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !! اَدم ،.. کوله اش را بر داشت خسته و سخت قدم بر می داشت !... راهی ظلمت پر شور زمین .. زیر لبهای خدا باز شنید ،... نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ... نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !... که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 191583
کل یادداشتها ها : 304
رابطه دو چشم
تا کنون راجع به رابطه دو چشم خود با یکدیگر فکر کرده اید؟
هیچگاه یکدیگر را نمی بینند.
با هم مژه می زنند.
با هم حرکت می کنند.
با هم اشک می ریزند.
با هم می بینند.
با هم می خوابند.
با هم شراکت و ارتباط عمیق حسی دارند.
ولی وقتی یک زن را می بینند، یکی چشمک می زند و دیگری نمی زند!
نتیجه می گیریم که دختر توانایی قطع هر ارتباطی را دارد...
یه همچین موجودات خبیثی هستند این دخترا:دی