پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم.... با تو رازی دارم !.. اندکی پیشتر اَی .. اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!. ... زیر چشمی به خدا می نگریست !.. محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!.. یاد من باش ... که بس تنهایم !!. بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !! به خدا گفت : من به اندازه ی .... من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ... به اندازه عرش ..نه ....نه من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !! اَدم ،.. کوله اش را بر داشت خسته و سخت قدم بر می داشت !... راهی ظلمت پر شور زمین .. زیر لبهای خدا باز شنید ،... نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ... نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !... که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 192066
کل یادداشتها ها : 304
کودکی است....
که "بی تو بودنش"را نــــــــق میزند...
من هیــــــــچ
لااقل با بودنت بهانه ای برای او باش......
مخاطب خاص
من فرزندی به دنیا نخواهم آورد
بگذار منقرض شود نسلِ غمگین چشمانمان!!
نسلِ دل بستن های یواشکی!!
نسلِ خیسِ گونه هایمان!!
بگذار منقرض شود این دردهای سر به فلک کشیده مان!!
و این دل های شکسته مان...!!!
با من لج نکن بغض زبان نفهم!
این که خودت را گوشه ى گلو قایم کنى، چیزى را عوض نمیکند…
بالأخره یا اشک میشوى در چشمانم یا عقده اى در دلم!
هردو را زیاد دارم…
حق انتخاب با توست!!
مــرا دخـــتر خانـــوم مے نـامــند ؛
مــضمونــے که جذابیتــش نفــس گـیــر استــــ....
دنیاے دخترانه مـن
نه با شمع
نه با عروسـک معنــــا پیدآ نمــےکند
و نه با اشک و افسون
امــا تمام اینها را در بر مےگیــرد
مــن....
نه ضعیفم نه ناتـــوان
چـــرا که خداونـد مرا بــدون خشونت و زور و بـــآزو مے پــسندد
اشکــ ریـختـن ضعفـ مـن نیستـ
قدرت روح مــن است
اسماعیلت شدم ،
ابراهیمم نشدی ،
میان ِ هلهله ی گوسفندان و غفلت ِ خدا ،
سرم را بریدی ،
من قربانی ِ اعتمادت شدم . . .