پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم.... با تو رازی دارم !.. اندکی پیشتر اَی .. اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!. ... زیر چشمی به خدا می نگریست !.. محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!.. یاد من باش ... که بس تنهایم !!. بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !! به خدا گفت : من به اندازه ی .... من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ... به اندازه عرش ..نه ....نه من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !! اَدم ،.. کوله اش را بر داشت خسته و سخت قدم بر می داشت !... راهی ظلمت پر شور زمین .. زیر لبهای خدا باز شنید ،... نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ... نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !... که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
بازدید امروز : 176
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 192216
کل یادداشتها ها : 304
برای اینکه با چگونگی موضوع آشنا بشید یه مثال میزنم :
اسم و فامیل خودتون رو روی برگه ی کاغذ بنویسید تا بر اساس حروف و اعداد ذکر شده در بالا
برای هر کودوم،به رنگ مربوطه دست پیدا کنید؛مثال:
مهدی قاسمیان
م4 ه8 د4 ی3 ق8 الف1 س1 م4 ی3 الف1 ن5
حالا اعداد رو با هم جمع می کنیم: 42=4+8+4+3+8+1+1+4+3+1+5
باز دوباره این دو عدد رو با هم جمع میکنیم: 6=2+4
عدد شش مربوط به رنگ نیلی هست.اگه عدد بدست اومده از 9 بیشتر بود،
باز دوباره اون دو عدد رو با هم جمع کنین.
حالا میتونین مشخّصات خودتون رو بخونین...