پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم.... با تو رازی دارم !.. اندکی پیشتر اَی .. اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!. ... زیر چشمی به خدا می نگریست !.. محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!.. یاد من باش ... که بس تنهایم !!. بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !! به خدا گفت : من به اندازه ی .... من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ... به اندازه عرش ..نه ....نه من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !! اَدم ،.. کوله اش را بر داشت خسته و سخت قدم بر می داشت !... راهی ظلمت پر شور زمین .. زیر لبهای خدا باز شنید ،... نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ... نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !... که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
بازدید امروز : 122
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 192162
کل یادداشتها ها : 304
مهم نیست کی مقصر است
باور کن مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است
در پایان زندگی خواهیم گفت:
کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا
خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز
یک عمر را در چند ثانیه بگوییم
هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووورا
بچه ها یه خبر توپ دارم واستون
عشقم برگشت منوچهرم برگشته پیشم
نفسم اومد دیگه مث قبل راحت نفس میکشم.
واسم دعا کنید همیشه باهم باشیم خوب باشیم مهربون باشیم
خدایا خودمون و به تو میسپاریم
کمکمون کن هیچوقت از هم جدا نشیم