پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم.... با تو رازی دارم !.. اندکی پیشتر اَی .. اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!. ... زیر چشمی به خدا می نگریست !.. محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست . نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!.. یاد من باش ... که بس تنهایم !!. بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !! به خدا گفت : من به اندازه ی .... من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ... به اندازه عرش ..نه ....نه من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !! اَدم ،.. کوله اش را بر داشت خسته و سخت قدم بر می داشت !... راهی ظلمت پر شور زمین .. زیر لبهای خدا باز شنید ،... نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ... نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !... که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
بازدید امروز : 58
بازدید دیروز : 47
کل بازدید : 193803
کل یادداشتها ها : 304
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغ.وش.ت
اگه میشه منم جا کن..
اینجا زمیــــــن است
ساعت به وقت انسانیت خواب است
دل عجب موجود سخت جانی است!
هزار بار تنگ میشود;
میشکند;میسوزد
میــــــــــــــــمیرد
و باز هم می تپد......
اینجا زمین است
رسم آدم هایش عجیب است
اینجا که گم میشوی،
به جای آنکه دنبالت بگردند؛
فراموشت میکنند.....
اینجا زمین است
زمین گرد است
تویی که مرا دور زدی؛
فردا به خودم خواهی رسید؛
حال و روزت دیــــــدنی است....
کدوم خواستن کدوم جنون کدوم عشق.. شاید خیلی از این حرفا دروغه
تا وقتی باهمیم از عشق میگیم .. نباشیم قولمون حتا دروغه
از این عشقایی که زنجیر میشه .. هوسهایی که دامنگیر میشه
میترسم چون دلم بیاعتماده .. به احساسی که بیتأثیر میشه
نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست .. نه اینکه زندگی بیعشق میشه
فقط کاش بین این حسای مبهم .. بفهمم آخرش چی عشق میشه
مث حرفی که نگاهی .. نمیگفته و میگفته
اتفاقیه که گاهی .. نمیافته و میافته
حس یخ زدن تو آتیش .. حال سوختن تو سرما
تو بیداری یه خیاله .. یه حقیقته تو رویا
تو فکرش نیستیم و پیداش میشه .. ولی وقتی که باید باشه میره
به حال و روز ما کاری نداره .. همیشه یا براش زوده یا دیره
نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست .. نه اینکه زندگی بیعشق میشه
فقط کاش بین این حسای مبهم .. بفهمم آخرش چی عشق میشه
دکترافشین یدالهی
دُختـــَر اَست دیگـَر…
گـــآهـے دلَش مے خـوآهـَد
بَهـــآنـہ هـآے اَلَ?ے بگیــرَد
بـہ هَوآے آغــُوش تــو
شـآنـہ هـآے تــُو
?ـہ بَعـــد تــ ُــو آرآم
خیلــے آرآم
دَر گــوشَش زِمزِمــہ ?ُنے
ببیـ?? مَــ?? عـآشـقـتَـم♥
زنی جوان نزد شیوانا آمد و گفت که بعد از ازدواج مجبور به زندگی مشترک با خانواده شوهرش شده است و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت میکنند. شیوانا پرسید: آیا تا به حال به سراغ صندوقچه شخصی که تو از خانه پدری آوردهای رفتهاند؟ زن جوان با نعجب گفت: البته که نه! همه حتی همسرم میدانند که آن صندوقچه متعلق به شخص من است و هر کسی که به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من رو به رو میشود. هیچ یک از اعضای خانواده همسرم حتی جرأت لمس این صندوقچه را هم ندارند!
شیوانا تبسمی کرد و گفت: خوب! این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به دیوارهای صندوقچهات محدود کردهای! تو اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصیات گسترش دهی دیگر هیچ کس جرأت نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت. شاید دلیل این که دیگران خود را در ورود و دخالت به حریم تو محق میدانند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکردهای.
بچه ها بخونید خداییش اگه حال کردین لایک کنین!!!!!
خدا خالق عشقه *محمد گل عشقه* علی مظهر عشقه *زهرا وجود
عشقه* حسن نماد عشقه* حسین سالار عشقه *عباس ساقی
عشقه* زینب شاهدعشقه* سجاد راوی عشقه *باقر کلام عشقه*
صادق احیای عشقه* کاظم صابرعشقه* رضا ضامن عشقه* تقی
جمال عشقه* نقی پاکی عشقه *حسن بقای عشقه* مهدی قیام
عشقه